درسهایی برای زندگی
تعلیمات سوامی ویشنودواناندا
برگردان: سارا صادقی
بخش چهارم
در شمارۀ گذشتۀ مجلۀ دانش یوگا به بخش سوم درسهایی برای زندگی، تعلیمات و آموزههای یوگا نوشتۀ سوامی ویشنودواناندا را با مضمون انواع یوگا و روشهای جلوگیری از بروز استرس پرداختیم. در این شماره به مسئلۀ ذهن میپردازیم.
ذهن
ذهن تنها وسیلهای است که از طریق آن خود حقیقی قادر به تجربۀ جهان خارج است. جهان واقعی، واکنش گاهبهگاه ذهن است.
سوامی ویشنودواناندا
ما از ذهن برای تجربۀ امور خارجی استفاده میکنیم. ذهن، چیزی که ما برای تجربه کردن از آن استفاده میکنیم، بهخودیخود محدود و تنها قادر به تجربۀ امور محدود است. ذهن مثل آینه که از نور خورشید برای روشن نمودن خود استفاده میکند تا تصویر اجسام را منعکس کند، نیاز به نور دارد تا اجسام محدود را مشاهده نماید. اگر آینهای در دست بگیریم و آن را به سمت خورشید نگهداریم، نوری که از آن منعکس میشود، دارای همان خصوصیاتی است که خود خورشید دارد؛ مثلاً میتواند گوشهای تاریک را روشن کند، اما هیچگاه نمیتوان گفت که همان ویژگیهای منحصربهفرد خورشید را دارد. بههیچوجه مقایسۀ واقعی بین تصویر انعکاس یافته و قدرت واقعی خورشید وجود ندارد، چون میلیونها بار قدرتمندتر است. وجود نور خورشید منعکسشده و توانایی آینه در انعکاس آن تصویر وابسته به خورشید واقعی است.
ما هیچگاه این اعتبار را به آینه نمیدهیم که او خورشید واقعی است، چون تنها بخش محدودی از انرژی و قدرت کامل خورشید را منعکس میکند.
به همین ترتیب، ذهن و عقل (که محدود هستند) انعکاسی از خویشتن نامحدود که در وجود انسان است را نشان میدهند و قادرند تا اجسام را روشن کنند و تجربهای به ذهن انتقال دهند. ما خود را با آن نور منعکسشده، شناسایی و تعریف میکنیم و فکر میکنیم این همان من واقعی و خویشتن حقیقی است. این تعیین هویت اشتباه دلیل عدم رضایت در زندگی است.
فکر میتواند منفی، مثبت یا سطحی باشد. زمانی که فکر منفی میشود، بسیار دردناک و زمانی که مثبت است باعث شادی و نشاط شما میگردد. این بستگی به شرایطی دارد که در آن قرار میگیرید. فکر نقشی بسیار مهم در زندگی همۀ ما ایفا میکند. ممکن است فردی را در خیابان ببینید و عاشق او شوید، درست مثلاینکه جادو میشوید و شما آن را «عشق» مینامید. امواج فکری دارای الگوی مشخص و تعیینشدهای هستند که بهطور ناگهانی در کنار هم قرار میگیرند، سپس بعد از گذشت زمانی کوتاه فکر تغییر میکنند و بهجای گفتن «عاشقتم عزیزم» میگویید «از تو متنفرم». این واژهها تنها فکر هستند، نه چیزی بیشتر. این بدین معنا نیست که فرد تغییر کرده است، این تنها به این دلیل است که امواج فکری دیگر در کنار هم قرار نمیگیرند و دیگر هیچ ارتباط ذهنی و فکری بین دو نفر وجود ندارد؛ بنابراین احساس جدایی، اختلاف و رنج خود را نشان داده و شما دیگر نمیخواهید آن فرد را ملاقات کنید و زمانی که به آن فرد فکر میکنید، احساس غم و درد میکنید.
هرگاه بین افکار شما و فرد مقابل اتحاد وجود داشته باشد، شما احساس آرامش، عشق، شادی و لذت میکنید. هر زمان افکارتان به دلیل وجود طولموجهای متفاوت و متضاد فکری غیرقابلتحمل میشوند، آنگاه رنج، درد، کشمکش و فاجعه به وجود میآید؛ پس جهان چیزی جز انعکاس افکار شما نیست. هیچچیزی به جزء فکر وجود ندارد و این افکار هستند که واقعیت دارند.
ادامه مقاله را می توانید در مجله شماره 84 مطالعه کنید