نویسنده: شکوفه شنوا فلاح
شاد زیستن یک امر اکتسابی نیست بلکه درونی است. کودکان شاد هستند. آنها هنوز آلودۀ بایدها، نبایدها و توقعات والدین و جامعه نشدهاند و به همین دلیل از درون شاد هستند. اگر کودکی را مورد خشم و تنبیه قرار دهیم او تعجب میکند و بزرگترین واکنش او گریه خواهد بود زیرا نمیتواند خشم شما را پیشبینی کند. به این دلیل است که کودکان ساده و خالصانه رفتار میکنند. اما به مرور که بزرگتر میشوند یاد میگیرند چه باید و نبایدهایی وجود دارد و کمکم رفتارهایشان را به بد و خوب تقسیم میکنند و عمداً وارد رفتارهای خوب و بد میشوند. یعنی اگر رفتار خوبی انجام میدهند، قطعاً برنامهریزی شده و به نیت گرفتنِ تایید و تشویق است و اگر عمل بدی انجام می دهند با قصد و نیت انتقام بوده و در انتظار واکنش مشابه میباشند.
کودک در فرآیند رشد خود به لذت و شادیِ شرطی شده عادت میکند. یعنی همۀ ما تعریفی برای انسان شاد داریم و با این تعریف که دارای مولفههای انسان شاد است یکدیگر را مورد قضاوت قرار میدهیم. معیارهای قضاوت ما اغلب مادی است. ولی واقعیت این است که آنچه به عنوان زندگی شاد به ما قبولاندهاند نمایشی است که دو وجه کمدی و تراژدی را درون خود دارد. ما در ذهن خود یک فیلتر برای تصفیۀ احساساتمان داریم. اولین چیزی که از همان کودکی به ما آموزش دادند شیوۀ ابراز شادی دخترانه و پسرانه بود. شکل خندیدن، فریاد کشیدن، رقصیدن و جنب و جوش پسرانه و دخترانه. افراد میترسند قهقهه بزنند و شوخی کنند و حس شادیشان را به آن شکلی که واقعا هست بروز دهند زیرا میترسند سطحی به نظر برسند. چرا تا این حد از این که سطحی به نظر برسیم میترسیم ؟ چرا هنگامی که رنج و دردمان را با دیگران تقسیم میکنیم و اشک میریزیم و ساعتها صمبکم در کنجی مینشینیم خجالت نمیکشیم ؟
بیشترین ترس ما از کنش است. از واکنش نشان دادن آنقدر نمیترسیم. چون واکنش را اغلب زمانی انجام میدهیم که به شکلی از کوره در رفتهایم و میخواهیم امنیت خود را تامین کنیم. البته کنش هم میتواند چنین دلایلی داشته باشد اما پشت آن باید اعتماد به نفس و عزت نفس بیشتری باشد. باید قویتر باشد. ما در مقابل کنش، مسئولیت بیشتری میپذیریم . به عنوان مثال من در مقالهای که اکنون مینویسم مسئول هستم. شاید مقالۀ من دو صفحه شود اما ممکن است لازم باشد دهها صفحه پاسخگوی قدردانیها و همچنین اعتراضهای خوانندگانم باشم. میخواهم این را بگویم که ما شادی خود را بروز نمیدهیم چون به فکرتوجیه آن هستیم. پس میترسیم و آن را در ذهن خودمان سرکوب میکنیم یا به شکل پذیرفته شدهتری بروز میدهیم. وقتی شادی خود را در قالبهای از پیش تعیین شده میریزیم دیگر از آن لذت نمیبریم. چون در گیر یک نمایش از پیش تعیین شده و ارتباطهای تصنعی میشویم. دقیقا مثل آنچه در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام اتفاق میافتد . عدۀ زیادی هر روز عکس مهمانیها، غذاها، رستوران و سفر رفتنهایشان را میگذارند. ولی آیا آنها حقیقتاً شاد هستند؟ ممکن است عدهای از آنها شاد باشند ولی پشت پرده، اکثریتی غمگین است که اگر جزئیات زندگی لوکس و تجملاتیشان را به اطلاع دیگران نرسانند عمیقاً احساس کمبود میکنند. وقتی ما سطح توقعمان را از شاد بودن بالا بردیم و آن را تجملاتی کردیم در محدودۀ خاصی گیر خواهیم کرد. دیگر نمیتوانیم با پول کم، ماشین مدل پایین و خانۀ کوچک شاد باشیم. شب و روزمان را از دست میدهیم تا ابتدا به یک سطح خاصی برسیم و لذت شاد بودن را احساس کنیم . آن هم از نگاه دیگران نه از نگاه خودمان . شاد زیستن یک هنر است و اگر شاد نیستیم میتوانیم تکنیکهایی برای رهایی از غم و اندوه را بیاموزیم. اولین پیشنهاد از نظر من، زندگی در لحظۀ حال است. به امکانات دور و بر خودمان نگاه کنیم. باور کنید هر آنچه در دسترسمان است کافی است برای اینکه ما را شاد نگهدارد و لحظات خوبی برای ما خلق کند.
“ادامه ی این مقاله را در شماره 111 مجله دانش یوگا بخوانید”