نماد سایت ایران یوگا

سیری در درون

نویسنده: سوامی دورگاندا
برگردان: راضیه افخمی
 

معنويت کيهاني سطح بالايي از معنويت است که ياريمان مي دهد تا به شناخت اين حقيقت نائل گرديم که بدن و ذهن را مهم ترين امور در جهان هستي قلمداد ننماييم. هدف يوگا رسيدن به سطح آگاهي اي فراتر از سبک زندگي سالم و تمرينات فيزيکي است. يوگا معنويتي کيهاني و جهان شمول است که محدود به هيچ مذهبي نمي گردد. حقيقتي که مذاهب در آينده به آن دست خواهند يافت، زماني که در آن ديگر بحث و جدلي در خصوص اينکه “خداي من بهتر از خداي شماست” وجود نخواهد داشت. اندک اندک به اين نتيجه مي رسيم که اين نگرش ديگر مربوط به دورة ما نيست. گر چه هنوز افراد زيادي وجود  دارند که موافق با اين مسئله نيستند اما به شکل هم زمان افزايش چشمگيري در آزادي هاي ميان مکاتب و آگاهي از معنويت کيهاني نيز به چشم مي خورد.
ذهن مي بايد خالص گردد. اما به منظور دستيابي به اين کمال مطلوب لازم است ذهنمان را در موقعيتي آرام بخش قرار داده  و ذکر خدا را تکرارکنيم. همچنانکه  سعي مي کنيم متمرکز بر روي ذکرهايمان شويم، از مسائلي که به ذهنمان هجوم مي آورند و ذهن را درگير خود مي کنند، شگفت زده مي شويم. چيزهايي همچون روزنامه، تلويزيون، آموزش هاي حرفه اي، روابط فردي، شغل و نگراني و دغدغه ها در خصوص آينده. تا آنجا که ذهنمان بيش از حد شلوغ شده و قادر نخواهيم بود صلح و آرامشي را درآن ايجاد کنيم. جهت دستيابي به اين هدف لازم است مسائلي که از ذهنمان مي گذرد را پاک کنيم تا اين توانايي را به دست آوريم که دانش و عقايد جديد را جذب کنيم. زماني مي توانيم ذهن را از اين امور جدا سازيم که در تمرين مراقبه قرار گيريم.
ما نمي توانيم انتخاب آگاهانه اي انجام دهيم، چرا که انتخاب آگاهانه بر پاية ادراک و بصيرت اتفاق مي افتد. اين ادراک از تجربة دروني نشأت مي گيرد. زماني که ما در تماس با چيزي بزرگ تر و فراتر از تجربه هاي معمول ذهن و بدن قرار گيريم، انفصال خاصي رخ مي دهد که به جاي آنکه بر  پايه و اساس جهالت و تعصب بنيان نهاده شده باشد، از عشقي فارغ از خود و عاري از نفس پرستي سرچشمه  مي گيرد که نيروي عظيم تري در آن جريان دارد و فرد تمرين كننده به تجربيات جديدتري نائل مي گردد.
تکرار ذکر ابزاري قدرتمند است، زيرا ما در حال استفاده از ارتعاشات صدا هستيم که قدرت خلق ، محافظت و نابود کردن هر چيزي را در پهنة هستي دارد. اين اصوات در درون هر يک از ما سکني گزيده اند و به واسطة استفاده از آن ها قادر مي شويم به معنويت کيهاني و غير قابل تغيير متصل شويم. در اين اتصال است که ما بر طبيعت سبقت جسته و در هستي ناب غوطه ور مي شويم. اين حق طبيعي هر انسان و هدف هر يوگي يا انسان معنوي است.
پس از پي بردن به نيازهاي معنويمان، در خواهيم يافت که اين نيازها ارتباطي به غرب يا شرق ندارد. تمرينات يوگا را ياد بگيريد، تمرين کنيد وآن ها را دروني کنيد. اين تمرينات معاشران شما تا آخرعمرهستند. گر چه ممکن است بدن در برخي مواقع چون زمان بيماري قادر به انجامشان نباشد و به واسطة تاثيرات کارميک يا ساماسکاراها قبلي که اکنون بيدار شده اند، فرد بيمار شده يا عكس العمل هاي نامطلوب ديگري را تجربه نمايد، اما هيچ فردي نمي تواند  ارزش هاي دروني را که از طريق اتصال به آن ها مي توانيم با حقيقت کيهاني هماهنگ شويم، انکار سازد. حتي اگر همه چيز درهم شکسته شود، تنها آرام بنشينيد و به حقيقت کيهاني متصل شويد، همان انرژي تغيير ناپذيردر طبيعت که هميشه در درونتان جاري است. اين انرژي از طريق استفادة نادرست از حواس (پنج حس) در زندگي روزمره ناديده گرفته مي شود و در نتيجه ما از اين حس معنوي دور مي گرديم.
مسيرهاي بسياري وجود دارد، اماحقيقت تنها يکي است. آن فردي که به حقيقت دست يافت خود را يک يوگي، مسيحي، يهودي، هندو و يا مسلمان نمي داند. تمام انسان هاي بصير که در حال تجربه حقيقت کيهاني مي باشند و به اين ادراک دست يافته اند، دست از هرنوع تکاپو و جدلي بر مي دارند. چرا که به اين بينش رسيده اند که نياز به هيچ چنگ زدني نيست. افرادي که برسر اين مسئله با هم مي جنگند، هنوز به آگاهي ناب از حقيقت دست نيافته اند و به واسطة وابستگي به يک نام يا نژاد هنوز در حال مجادله هستند. اين همان هدف تلاش هاي سوامي ويشنودواناندا، مبتکر سبک يوگاي شيواناندا، در غرب بوده است که از طريق تمرينات يوگا از ميان ناهمگوني و تنوع، انسان ها را به يکپارچگي و اتحاد برساند.
 

وجود غير جسماني
آيا ما هم اکنون کنجکاو هستيم؟ اگر در اين مورد مطمئن نيستيم، پس مشکلي وجود دارد. من در حال صحبت کردن هستم . شما در حال گوش کردنيد. سؤالي عميق و هميشگي که  چنانچه آن را بي پاسخ گذاريم، روحمان را عذاب خواهد داد، اين است: چه كسي گوش مي کند؟ آيا اين گوشِ من است که در حال گوش دادن است؟ اما آنچه در پس گوش هاي من قرار گرفته چه چيزي است؟ ذهن من؟ در پس ذهن چيست؟ کم کم اين حس در وجودتان ايجاد مي گردد که ماهيتي غير فيزيکي (غيرمادي) در آنجا مأوا گزيده است که از جنس ذهن نيست. اين ماهيت آگاهي نام دارد. پس ذهن در اين ميان نقشي ندارد. بعد جسماني ما هر لحظه با ماست و در مکان قرار دارد.مي توانيم چنين نتيجه گيري کنيم که وجود ما در دو سطح خلاصه مي شود: سطح غير جسماني (الهي) و سطح جسماني (فيزيکي). اما مشکل از آنجا ناشي مي گردد که ما توجهمان را از بعد غير جسماني وجودمان برداشته و ابداَ توجهي به اين بخش نمي کنيم. چنانچه براي مدت زماني طولاني توجهمان را از چيزي روي برگردانيم، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ حتي فراموش خواهيم کرد که آن مورد خاص، وجود دارد. مثلاَ تصور کنيد که خورشيد به مدت دو سال وجود نداشت. احتمالاَ برخي افراد مي گفتند: “شايد هرگز خورشيد وجود نداشته يا اين توهمي از گذشته است که بر جاي مانده. مردم اعتقاد داشتند که در گذشته خورشيد وجود داشته اما در حقيقت هرگز چيزي شبيه به خورشيد وجود نداشته است.” پس از گذشت 25 سال از عدم رؤيت خورشيد، نسل هاي جديد خورشيد را افسانه اي خواهند پنداشت که توسط نياکانمان دهان به دهان بازگو شده است. آنان قطعاَ چنين مي گويند:” هرگز خورشيد وجود نداشته است. ما هرگز آن را نديده ايم.”
همين مسئله در مورد بعد غير مادي وجودمان نيزصدق مي کند،چنانچه آن را به فراموشي سپاريم. حال در موقعيتي قرار گرفته ايم که در مورد وجودش دچار شبهه شده ايم. نهايتاَ متقاعد خواهيم شد و قاطعانه و با ايمان خواهيم گفت:”من يک موجود مادي و فيزيکي هستم” و قسمت ديگر معادله را فراموش خواهيم کرد: “من همچنين موجودي غير مادي هستم”. بعد غير جسماني من هم اکنون اينجاست و با بعد جسمانيم همنشين است. در حقيقت بخش غير مادي وجود، به بخش مادي آگاهي و روح مي دهد و همين بخش است که شکل دهندة بعد فيزيکي مان مي شود .  
قسمتي از من هميشه با خداست، با اين آگاهي بي حد و مرز و منبع انرژي بيکران. اين همان چيزي است که فلسفه شرق بيان مي دارد: جايگاه خدا در هيچ مکان يا فضايي نيست. او در بهشت يا مکاني خاص قرار ندارد.  

خدا فراتر از تصورات ماست، اما جداي از ما نيست. درک اين مفهوم نياز به انجام مراقبه هاي مکرر، تفکر و تعمق هاي بسيار دارد. بيشتر مواقع کمي تفکر و تعمق مي کنيم و اين مفهوم را سحر آميز و فريبنده مي يابيم، اما مجدداَ ذهن به سمت ديگري تغيير جهت مي دهد.مثلاً اينکه: “شام چيست؟ “سؤال اينجاست که چه مدت ذهن قادر است متمرکز بر روي اين تعمقات و تفکرات باقي بماند؟ ذهن ما جهت تمرکز، تفکر، تعمق  و مراقبه عميق و غوطه ور شدن در بيکران مورد تربيت و آموزش قرار نگرفته است. در حالي که همگي اين ها مؤلفه هاي بسيار مهم و حياتي در زندگي مي باشند. ما عموماً در خصوص اموري که مربوط به نيم کرة چپ مغز است، آموزش ديده ايم. اموري که مربوط به زندگي روزمرة يکايک ما مي باشند و بنابراين در قفس ذهن خود محبوس شده ايم. هرگزآموزش نديده ايم که فراتر از اين محدوديت ها پيش رويم و هنوز تصور مي کنيم که رها و آزاد هستيم.

قسمتي از وجود ما هميشه با خداست. هرگز جدا نمي گردد، هيچ گاه منفصل نمي گردد. حتي اگر هم اکنون آن را احساس نکنيم.  تنها شنيدن اين حقيقت ماية تسلي و آرام بخش است. اين حقيقتي مسرت بخش است که هرگز از خويشتن خويش جدا نمي شويم. اين امکان وجود ندارد که ما از حقيقت وجودي خود جدا شويم. اين اتصالي کامل و ايده آل است و از ازل وجود داشته است.
 

 

ادامه مقاله را می توانید در مجله 103 مطالعه نمایید.

 

خروج از نسخه موبایل