تنظیم: سوسن عبدالرضایی
همۀ ما در کودکی همه چیز از جمله خود را بدون اینکه به قضاوت دیگران اهمیتی بدهیم، دوست میداریم و وجود خویش را آنگونه که هستیم میپذیریم. اما به تدریج که بزرگتر میشویم، متوجه میشویم برخی رفتارهای ما باعث میشود دیگران ما را نپذیرند و به عبارتی احساس طردشدگی میکنیم. به همین دلیل سعی میکنیم آن دسته از ویژگیهایی که گمان داریم از طرف دیگران قابل قبول نیستند را از دید دیگران و حتی گاهی از دید خودمان مخفی نگه داریم. برای آنکه دیگران قبولمان کنند و دوستمان بدارند، آنگونه رفتار میکنیم که از نظر دیگران مورد قبول واقع شود.
کارل گوستاو یونگ (1961-1875م) روانشناس سوییسی، میگوید :«نیمۀ تاریک وجود ما، آن کسی است که نمیخواهیم باشیم.» دبی فورد نیمۀ تاریک وجودمان را سایه مینامد و میگوید: «سایه، همۀ آن ویژگیهای شخصیتی ماست که سعی میکنیم از دید دیگران پنهان نگه داشته یا حتی آنها را نفی کنیم.»
ویژگیهایی مانند انواع ترسها، خشمها، تنبلیها، عیبجوییها، سلطهجوییها و … که بخش سایۀ وجود ما را تشکیل میدهند درواقع شامل همۀ صفات و ویژگیهایی است از آنها احساس شرمندگی کرده و وانمود میکنیم که آن نیستیم.
وجود ما چون قصری بزرگ است که اتاقهای متعددی دارد. هر اتاق را به منزلۀ یک ویژگی شخصیتی در نظر بگیرید، ما به مرور زمان با توجه به واکنشها و رفتار کسانی که وارد هر اتاق می شوند، عمل میکنیم. یعنی اگر کسی ویژگیهای اتاقی را دوست نداشته باشد ما درب آن اتاق را برای همیشه بسته و قفلی بر آن میزنیم تا دیگران متوجه وجود آنها نشوند. این کار موجب میشود گاهی آن ویژگیها حتی از توجه خود ما نیز پنهان بماند.
کلید رسیدن به آرامش این است که معصومیت کودکی خود را بازیابیم و خود را به تمامی، آنچه هستیم بپذیریم. اصلا بدون احساسات منفی، نمیتوان احساسات مثبت را درک کرد. چطور میتوان بدون ترس، شجاعت را شناخت و بدون شناختن نفرت، به عشق رسید؟ وجود هر یک از ما انعکاسی از کل هستی است و تمام ویژگیهای آن را در خود دارد. پس چرا باید بخشی از هستی را در خود مدفون کرده و از آن شرمگین باشیم؟