آلن دوباتن / برگردان: عرفان ثابتی
400 سال قبل از میلاد مسیح شهروندان آتن بر علیه سقراط فیلسوف یونانی به جرم تبلیغ علیه خدایان یونان اقامۀ دعوا کردند و خواستار مجازات مرگ برای او شدند. اما سقراط با متانتی عجیب از آنچه در نظرش درست بود دفاع کرد و گفت: «تا جان در بدن دارم از جستجوی دانش و آگاه ساختن شما به آنچه باید بدانید دست برنخواهم داشت. پس بدانید چه مرا تبرئه کنید و چه به دارم بیاویزید، در هر حال رفتاری جز این نخواهم کرد. هرچند بارها کشته شوم.»
حال ببینید این رفتار چقدر با رفتاری که معمولا ما در مراوداتمان با یکدیگر داریم متفاوت است. ما معمولاً در گفتگوها ترجیح میدهیم مورد قبول و علاقۀ طرف مقابل باشیم. میل به جلب رضایت طرف مقابل باعث میشود به هر لطیفه یا شوخی پیش پا افتادهای بخندیم. اشتیاقی بیمارگونه به جلب محبت و توجه دیگران.
ولی سقراط به هیچوجه در برابر عدم محبوبیت از طرف حکومت، متزلزل نشد و از افکار خود دست برنداشت. اعتماد به نفسی که فلسفه در او ایجاد کرده بود چیزی فراتر از تندخویی و جسارت احمقانه بود. او ایستادگی و مقاومت خود را با مودبانهترین و متواضعانهترین کلمات، ابراز میکرد.
نوشتهجاتی که از شاگردان و همعصران سقراط تا امروز باقی مانده نشان میدهد سقراط از لحاظ ظاهری، زیبایی چندانی نداشت و چه بسا زشت بود. طوری که بسیاری در کوچه و بازار او را مسخره میکردند.
علاوه بر آن، سقراط علاقۀ زیادی به گفتگو داشت. او در میادین و مکانهای عمومی شهر غالباً با دیگران صحبت میکرد و اغلب سعی داشت آنچه در نظر دیگران بهعنوان امری پذیرفته شده است را به چالش بکشد و مورد نقد و بررسی قرار دهد.
به اعتقاد او عرف، یعنی یعنی آنچه عامۀ مردم در مورد چیزی گمان میکنند لزوماٌ ممکن است صحیح نباشد. چرا؟ به یک دلیل ساده. آنها ممکن است درست مسائل را بررسی نکرده باشند.
اما ما ما معمولاً شکهایمان را در مورد جامعه و آداب و رسومش فرومیخوریم. چون نمیخواهیم پیشگام تفکری باشیم که کسی چیزی از آن نمیداند و ممکن است به نقد کشیده شود.
از آن گذشته، ما معمولاً پس از شنیدن اعتراض یا مخالفتها، نمیتوانیم خویشتنداریمان را خفظ کنیم و با شنیدن چند کلمۀ تند کنترلمان را از دست میدهیم. دلیل این امر آن است که ما برای اثبات حقانیت خودمان به تایید دیگران نیاز داریم. عدم مقبولیت برای ما اغلب اوقات به این معناست که از راه صحیح، منحرف شدهایم.
البته سقراط این مورد را نفی نمیکند که ما گاهی هم ممکن است دچار اشتباه شویم و باید به دیدگاههایمان شک کنیم. اما صرف شنیدن مخالفت نباید ما را به این نتیجه برساند که ما مقبولیتمان را نزد دیگران از دست دادهایم و حالا باید چکار کنیم. ما باید بهجای توجه بر این مساله، به دلایل مخالفتهایی که با ما میشود توجه کنیم. اینکه ببینیم جمعیت زیادی با نظر ما مخالفند ممکن است وحشتناک بهنظر آید اما قبل از اینکه بخواهیم پا پس بکشیم و تسلیم آنها شویم، باید ببینیم آنها با چه دلیل و مستندی به آن نتیجه رسیدهاند. باید وقت صرف کنیم و علت انتقاد را بیابیم.
وقتی موضوع مسائل اخلاقی در میان است نباید مرعوب سخنانی شویم که از دهان یک استاد سخنور خارج میشویم. در آنجا درواقع ما تحت تاثیر جایگاه و مقام او قرار گرفتهایم. نه سخنان علمی و صحیحش.
سقراط سرانجام نتوانست حقانیت خود را به دادگاه اثبات کند. چرا که متهمان تنها نیم ساعت برای دفاع از خود زمان داشتند. اما در عین حال از عقاید خود کوتاه نیامد و دادگاه را بخاطر فرصت کوتاهی که برای رسیدگی به پروندهاش اختصاص داده بود محکوم کرد و در آن زمان کوتاه هم دفاع چندانی از عقایدش نکرد. چرا که آنها را شایستۀ شنیدن سخنانش نمیدانست. البته سقراط خودرای و متکبر نبود. او تمام عمرش را به سخن گفتن با مردم آتن سپری کرده بود. اما میدانست آنها غالباً دوست دارند از باورهای رایج و بهاصطلاح عرف، تبعیت کنند. او حد تفکر آنها را میدانست.
“ادامه ی این مقاله را در شماره ی 108 مجله ی دانش یوگا بخوانید.”