نویسنده: مهتاب مراديان (مربي و برگزاركنندۀ كارگاه آموزشي بازيابي خلاقيت)
چرا به فكر خلاقيت در زندگي باشيم؟ واقعيت اين است كه ما با كار مداوم، فقط در حال برداشتن آب از چاه درون خود هستيم، كار مداوم چاه ما را تخليه ميكند. مادري كه فقط سرويس ميدهد و نگران خانوادهاش هست، یکباره با اين موضوع مواجه ميشود كه چرا مثل گذشته توان ندارد؟ با خود میاندیشد كه چرا در روابطش دچار مشكل شده و هزار و يك سؤال ديگر…
ما عادت كردهايم از صبح كه برميخيزيم از انرژي خود بهخوبی استفاده كنيم، اما نميدانيم اول از هر كاري چگونه به جريانش بيندازيم و چگونه شارژش كنيم. پر كردن چاه درون به قول خانم جوليا كامرون؛ نويسندۀ كتاب راه هنرمند، شارژ باتري درون است.
وقتي خود را بيرون ميبريم و براي خود کاری انجام ميدهيم كه الزاماً نتيجۀ كاري دربر نخواهد داشت، مشغول پر کردن چاه درون هستيم. آشپزي، عوض كردن مسير هميشگي و هر كار منظمي كه روزانه انجام ميدهيم، مانند دوش گرفتن و تميز كردن خانه به بالا بردن سطح انرژي درونمان كمك زيادي ميكند. يكي از مطمئنترین راهها براي رفع انسداد خلاقيت، پر کردن چاه درون است.
ما در اين راه مستبدانه با خود برخورد ميكنيم يا ياغي و لجوج هستيم؟
در درون هر يك از ما دو بخش وجود دارد كه علیرغم دانستن كارهاي خوب در برابرش مقاومت كرده و نميگذارد در تمرينهاي خود خوب پيش برويم؛ اما اين دو بخش را چگونه تشخيص دهيم؟ مستبد ما همان قلدر كمالطلب است كه ميگويد اين كارها براي تو نيست و مشكلات تو بيش از اینهاست كه به اين اراجيف گوش دهي و اما ياغي درون ما بهظاهر چيزي نميگويد، ولي دندانهايش را رویهم ميسايد و بدبين و محتاط به كارهاي روزمره خود را مشغول نگه ميدارد و درواقع بهگونهای طلبکار ديگران است و ميخواهد دنيا پاسخ صداقتش را بدهد.
ياغي درون، مانند كودك لجوج و به تنگآمدهاي است كه به در ميكوبد تا به خواستههايش برسد. چند نفر شاكي دوروبر خود ديدهايد كه با خودشان چنين بدرفتاري ميكنند و هيچ كار اساسیای انجام نميدهند. نوشتن صفحات صبحگاهي و قرار ملاقات با هنرمند درون از كارهايي است كه خلاقيت و شاد زيستن را به زندگيمان ميآورد. تلاش بیوقفهای كه خانم جوليا كامرون براي رشد و شكوفايي انسانها ميكند و باصداقت هر آنچه را تجربه كرده در اختيار خوانندگانش قرار ميدهد.
ما بايد بدانيم با لگدزدن به در و فرورفتن در خود يا غرق شدن در دامن طبيعت و هر كاري كه به شكلي مسموم انجام ميدهيم، بهجایی نميرسيم. ما بايد بدانيم كه زمان فرارسيدن بلوغ ذهني آغازشده و قرار است خود را ترميم كنيم و مراقب درون خود باشيم.
بازيابي امنيت
در شروع فرایند خلاق شدن درمييابيم كه ما هم زمانی خلاق بوديم و فكري ناب به سرمان زده و دنبالش نكردهايم. شايد متوجه اين امر شويم كه تبديل به هنرمندان سايهوار شدهايم و به حسرت زندگي هنرمندان و افراد خلاق و شاد كنارمان نگاه ميكنيم و به حاشيه رفتهايم. شايد منتظر روز موعود هستيم تا در خانهاي دلخواه، شغلي دلخواه و يا به دست آوردن پول هنگفتي هستيم تا زمام زندگي را در دستگیریم و اين بدترين نوع مديريت زندگي است.
ما هیچگاه ياد نگرفتهايم امتحان كنيم، شايد به پول زيادي احتياج نباشد. گاهي به فرد خلاقي نزديك ميشويم، چون در خفا آرزومند آن نوع زندگي هستيم. ما موظفيم به هر سلطهگر دروني يا بيروني بگوييم؛ من حقدارم هنرمند درونم را زندگي كنم، حتي اگر اشتباه كند. بايد با تلاشي سنجيده و ملايم از هنرمند زخمي درون خود مراقبت كنيم. ما ياد گرفتهايم منفي فكر كنيم تا واقعبين به نظر برسيم، اما باورهاي منفي ما فقط يك باورند، نه واقعيت زندگي ما.
براي پيدا كردن احساس امنيت براي انجام آنچه دوست داريم باشيم، بايد كشف كنيم باورهاي منفي ما از كجا ريشه ميگيرند.
اگر شاد و خلاق باشم، ديگران راجع به من چه فكري ميكنند؟
اين پرسش كه چرا دست به عمل نميزنيم و خود را در حاشيه نگه ميداريم، واقعيتش اين است كه همۀ ما يك كانون منفي دروني در خود پرورش دادهايم كه هرروز با افكار منفي ديگري آن را تقويت ميكنيم. ميترسيم روابط فعليمان دچار تزلزل شوند و دوستانمان ما را آدمي سربههوا و تنوعطلب تلقي كنند. قضاوت ديگران دربارۀ ما تعیینکنندۀ حدومرزهای زندگيمان نيست، بلكه ما موظفيم در برابر سرزنشهاي ديگران يا تمسخرشان دست به عمل بزنيم و براي شادمانه زندگي كردن خود تلاش كنيم.
انكار رنج يا ديدن آن
در روندي كه طي ميكنيم، شاهد اين مسئله خواهيم بود كه گاه بهجای پيدا كردن سرنخهايي كه عذابمان ميدهد به انكار آنها ميپردازيم و اگر سروکلۀ اين سرنخها در صفحات صبحگاهيمان پيدا شود، ديگر دوست نداريم به اين كار ادامه دهيم و خود را به كارهايي مشغول ميكنيم كه برایمان هيچ دستاوردي ندارد.
انكار رنج بهجای ديدن آن انرژي مضاعفي از ما ميگيرد. براي داشتن زندگي شادتر و خلاقتر، لازم است رنجهاي خود را ببينيم و اين كار زمان قابلتوجهی را از ما ميگيرد. موظفيم رنجهاي خود را كشف كنيم و یکییکی هر رابطۀ مسمومي كه براي خود ايجاد كردهايم را بررسي كنيم.
توجه داشتن بهجای ناديده گرفتن
ديدن همۀ ابعاد زندگي و رشد در آنها مستلزم توجه داشتن است تا همۀ كارهاي خود را از نو بررسي كنيم و ببينيم در جهت شفاي درون خود گام برميداريم يا در جهت تخريب خويشتن؟
توجه به ابعاد مختلف زندگي، مستلزم وقت زياد است كه در اوايل اين راه بايد صرف كنيم، اما مانند هر مهارت ديگري كه بعد از چندي تمرين در آن باتجربه ميشويم و انجامش زمان كمتري ميگيرد، در توجه داشتن هم همينگونه ذهن ما پس از چندي تمرين، مهارت لازم را كسب ميكند تا در زمان كمتري، موضوعات مختلفي را بررسي كند. به هر صورت توجه، لازمۀ رشد است.
توجه مداوم به نظم داشتن و تعادل در زندگي، بستر مناسبي براي خلاقيت آماده کرده و به ما را براي داشتن زندگي خلاقتر و شادتر قدرت ميبخشد.