دیپاک چوپرا / برگردان: راضیه افخمی، مربی یوگا
واژه مدیتیشن (مراقبه) دربردارندۀ طیف وسیعی از تمرینات میباشد. درواقع در شرایطی که یک نسل پیش افراد زیادی در جهان غرب مراقبه را بخش مهمی از زندگیشان تلقی نمیکردند، اما در حال حاضر بهطور معمول افرادی را میبینیم که به روشهای مختلف به تمرین مراقبه میپردازند. البته این روند خوبی است اما در مورد معنای دقیق مراقبه و دلایل مفید بودن آن هنوز نقاط مبهم زیادی برای ما وجود دارد.
مراقبه دارای سه بعد فیزیکی، روانی و معنوی است که هر یک از این ابعاد است که بر تصمیم افراد برای روی آوردن به مراقبه اثر میگذارد.
بعد فیزیکی
در ابتدا به بررسی بعد فیزیکی مراقبه میپردازیم، همان چیزی که سبب محبوبیت مراقبه در غرب گردیده است. شواهد بسیاری بیانگر تاثیرات مثبت مراقبه بر عملکردهای فیزیکی بدن میباشد. کاهش هورمونهای استرس نشانگر این حقیقت است که انجام مراقبه در روزهای پراسترس باعث کاهش استرس بهطور کوتاه مدت میشود و اگر این تمرینات ادامه یابند نتایج و تاثیرات آن نیز میتواند بلندمدت شود.
مطالعات گذشته همچنین حکایت از تاثیر مراقبه بر کاهش فشار خون است. دلیل اصلی بسیاری از افراد در سراسر جهان برای انجام مراقبه همین اثرات بر بعد فیزیکی و جسمی است. در عین حال در این نوع نگرش یک جنبۀ منفی نیز نهفته است چرا که این گونه افراد به دنبال فواید دیگر مراقبه نیستند و تنها زمانی که احساس تنش و استرس دارند روی به سوی آن میآورند.
بعد روانی
در بعد روانی، تمرین مراقبه موجب آرامش فعالیتهای بی قرار ذهن میشود. فعالیتهایی که افراد زیادی را در دنیای مدرن امروزی مبتلا کرده است. به واسطۀ ارتباط دو طرفه و تنگاتنگ ذهن و بدن بر یکدیگر، نمیتوان تاثیر ذهنی مراقبه را از مغز و آنچه در سیستم اعصاب مرکزی اتفاق می افتد جدا دانست.
فیزیولوژیستها عبارتی را تحت عنوان «برانگیختگی بیش از حد سمپاتیک» ابداع کردهاند که به تحریک بیش از حد سیستم عصبی خودکار اشاره دارد. این بخش قسمتی از سیستم عصبی مرکزی است که عملکردهای ناخودآگاه بدن چون ضربان قلب، تعادل هورمونی، چرخههای زیستی و غیره را کنترل مینماید.
عبارت «برانگیختگی بیش از حد سمپاتیک» با شروع اختلالات مرتبط با سبک زندگی بسیار در ارتباط است. اختلالاتی که زمانی تصور میشد ربطی به سیستم اعصاب مرکزی نداشته و مستقل از آن میباشد. پیش از این تصور بر این بود که فعالیتهای مغز با بیماریهایی چون وسواس، دیابت نوع دو، فشار خون یا سرطان ارتباطی ندارد.
اما در دهۀ گذشته رویکرد پزشکی به یکباره تغییرکرد. امروزه همه میدانند که اختلالات مرتبط با سبکهای زندگی سالها و حتی دههها پیش از آشکار شدن نشانههای بیماری، آغاز شدهاند. دلیل اصلی این بیماریها را میتوان در التهابات و استرسهای مزمن ردیابی کرد. این دو مشکل هر دو ارتباط تنگاتنگی با سیستم عصبی سمپاتیک دارند. بدین معنا که حتی زمانیکه شخص از استرسهای مداوم خود اطلاعی نداشته و هیچ علائم قابل رویتی از التهاب در بدن خود نمیبیند، هجوم بیماری از قبل آغاز شده است.
چنین رویکردی باعث اهمیت یافتن ابعاد روانی و فیزیکی مراقبه شده است به گونهای که انجام مراقبه بهطور روزانه و در تمام طول زندگی برای همگان تجویز میکند.
برای کشف مکانیسمهای اثرگذاری مراقبه در حال حاضر پژوهشهای متعددی در دانشگاههای مختلف و همچنین مرکز چوپرا در حال انجام است.
بهرجهت تصویر کلی حاکی از آن است طبق مقیاسها و اندازهگیریهای بیولوژیک، بسیاری از انواع بنتی مراقبه دارای تاثیرات مثبتی بر التهابات و استرسهای مزمن میباشند. همچنین خود افراد مراقبه کننده نیز اذعان داشتهاند در اثر مراقبه به آرامش و سکون دست یافتهاند. مزایای مراقبه به سرعت و ظرف یک یا دو هفته پس از شروع مراقبه ظاهر میشود و اگر تمرین به شکل بهطور مستمر ادامه یابد، فوایدش نیز افزایش مییابد.
تمرین مراقبه اگر با تغییرات کلی سبک زندگی همچون رژیم غذایی، ورزش و خواب همراه باشد، تاثیرات مثبت آن هم از لحاظ بیولوژیکی و هم از لحاظ روانی افزایش مییابد. در مرکز چوپرا، پایه و اساس این تغییرات، علم آیورودا است. اما برنامههای دیگری مانند آنچه دکتر «دین اورنیش» ابداع کرده است نیز وجود دارد که فعالیت ژن را در در مسیر خوبی اصلاح کرده است.
“ادامه ی این مقاله را در شماره 110 مجله دانش یوگا بخوانید”